محور اساسی سبک زندگی پیامبر(ص)
چالز دیکنز - رمان نویس انگلیسی
" اگر حسین (ع) برای خواسته های دنیوی خویش جنگیده بود، من نمی فهمم چرا خواهر، همسر و فرزندانش را همراه خود برد. این نشان دهنده آن است که او فقط برای اسلام فداکاری کرده است"
منبع وبلاگhttp://yadesaghi.parsiblog.com
وقتی به زندگی فاطمه سلام الله علیها نگاه می کنیم ، وقتی به اثرات ایشان در عمق عالم هستی نگاه می کنیم این جمله که: " من نباشم تا تو باشی" بسیار نمود دارد.
18 سال از عمر شریفشان گذشته بود و در دنیا زیاد جلوه نکرده بودند، جلوه ایشان تازه با شهادتشان شروع می شود. اگر شما دنبال آثار فاطمه سلام الله علیها می گردید در آن چند سال زیاد جست و جو نکنید زیرا چیز زیادی دستگیرتان نمی شود.یک موقع صحبت می کنیم از اینکه چه کسی به ایشان ضربت زد یا ..... ولی موضوع عظیم تر این هست که چرا فاطمه سلام الله علیها بین مولا و دشمن حائل شدند با اینکه می دانستند باعث شهادتشان خواهد شد اما باز این رفتار را از خودشان نشان دادند؟ مقصود ایشان چه بود؟
اثر شهادت ایشان در اسلام ، در زندگی امیر المومنین ، در زندگی اهل بیت و در زندگی شیعیان و در ماجرای ظهور؟
ایشان به دنبال اجازه ای که از پدرشان گرفته بودند و با توجه به امامت و شئون مختلف امامت از جمله ولایت و حکمی که ایشان داشتند ماجرای شهادت خودشان را مطابق صفتشان از قبل از حکم می کنند . اگر شما می بینید که اهل بیت حکمی کنند و یا اگر شما حکومت حقه ای می شنوید ، حکومت حقه تمام احکامش را از فاطمه سلام الله علیها می گیردوتمام امام ها احکامشان را از فاطمه سلام الله علیها می گیرند و ایشان از امیرالمومنین علیه السلام و ایشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله می گیرند و ایشان از خداوند.... . حضرت زهرا سلام الله علیها برای اینکه صفت مولا باقی باشد و صفتشان در عالم جلوه دهند خودشان را فدا کردند.مولا امیر المومنین صاحب صفت فضل یعنی ظاهر کننده صفت فضل (درجات ارتفاع) و فاطمه سلام الله علیها صاحب صفت وجود (فطر صفت وجود) با طبقات عمق گسترش پیدا می کند.میدان های جدید پیدا می کند و فضل با درجات ارتفاع است و بالش بازتر می شود.(نمودش بیشتر می شود) . یا فضل باید فدای وجود شود یا وجود باید فدای فضل شود تا او بتواند ارتفاع بگیرد.لذا صاحب وجود از خداوند می خواهد که خدایا یا مرا از دنیا ببر و امضایش را از پدرشان در آخرین لحظات عمرشان می گیرد.وجود باید خودش را در عمق حذف کند تا فضل بتواند خودش را بیشتر نمود پیدا کند.شما اگر صفت فاطمه سلام الله علیها را می شناختید و سپس ایشان را در مدینه می دیدید ، یقین می کردید که ایشان ماندنی نیست .ایشان برای رفتنش حتی اثری از خودش در عمق به جا نمی گذارد تا مبادا به خاطر اثرش ، دیگران تمایل پیدا کنند تا در عمق بمانند پس انتظار نداشته باشید که قبر شریف ایشان پیدا باشد .اگر پیدا بود دیگر کسی میل به ارتفاعات پیدا نمی کرد . طبقات عالم جلوه های فاطمه سلام الله علیها است . او صاحب طبقات عالم است ، کل عوالم ملک اوست ، عالم فدک فاطمه است ، عالم ارث فاطمه است چون صاحب وجود است لذا با شهادتش با آنگونه شهید شدنش و با مخفی نگاه داشتن قبر خود به سوی بالا پر کشید و بعد از شهادت ایشان ما اثرات ایشان را در مولا به وضوح می یابیم . ایشان از درجات عمق به سوی درجات فضل بالا رفت . صاحب فضل امیر المومنین هستند ، یعنی بیشتر در وجود امیر المونین رفتند و با نور بسیار درخشان خودشان ، در قلب و در اعمال امیر المومنین بسیار اثر گذاشتند. اذا بعد از شهادت ایشان در کلام مولا تغییر را می باید. تا قبل از شهادت، ایشان را یک دلاور و جنگجو می بینید اما پس از شهدات دیگر رغبتی به دنیا ندارند .... دنیا بدون فاطمه جای مولا نیست .... فقط وظیفه ای که مولا امیر المومنین روی دوش ایشان گذاشتند ایجاب می کرد که چند صباحی در دنیا بمانند ولی دلشان از دنیا کنده شده .
به استناد حدیث کسا که می فرماید : هم فاطمه و ابرها و بعلها و بنوها ..... اصل کلمات ، منسوب به فاطمه سلام الله علیها است و بقیه کلمات صفات این کلمه هستند . در کل عالم هستی یک کلمه وجود دارد ..... اگر فضلی می بینید صفت فاطمه سلام الله علیها است ؛ اگر حبی می بینید صفت فاطمه سلام الله علیها است . اگر امامتی می بینید امامت ،صفت فاطمه سلام الله علیها است . اگر دین ، عبودیت و ... را می بینید همه از صفات فاطمه سلام الله علیها است .
خانه فرد باید گنجایش فرد را داشته باشد. باغ منسوب به فرد چطور؟! جسم کلماتی حضرت فاطمه سلام الله علیها فراتر از عالم هستی است.اینجاست که متوجه می شویم کل عالم جزء کوچکی از ملک فاطمه سلام الله علیها است . کل عالم بخش ناچیزی از فدک فاطمه سلام الله علیها است. عالم به یمن وجود ایشان خلق شده است.ما فاطمه سلام الله علیها را خدا نمی دانیم بلکه ایشان مخلوق خدا هستند. تمام اهل بیت رو به ایشان دارند.پیامبر می فرمایند تو پاره تن من هستی .... تو قلب من هستی .... تو مادر من هستی ..... اگر فاطمه سلام الله علیها نبود پیامبر صلی الله علیه و آله و مولا هم خلق نمی شدند.این دو بزرگوار صفت فاطمه هستند.امام زمان عج می فرمایند اسوه من فاطمه سلام الله علیها است .
فدک فاطمه سلام الله علیها کجاست؟ خود ایشان کجا هستند؟
در کل فدک ..... هر شیئی از اشیا جزئی از فدک هستند پس ما هم باید خود را جزئی از فدک ایشان ببینیم.اگر شما وجود دارید پس از فاطمه سلام الله علیها هستید.کل وجود به فاطمه سلام الله علیها است..لذا اگر به دنبال فدک می گردید به خودتان نگاه کنید ...... در کلِّ حیطه فدک ، فاطمه سلام الله علیها ملک داری می کند .....
حالا فهمیدی چرا فاطمه مادر ماست ....
چند روایت در همین زمینه:
عللالشرائع ج 1 ص179 باب143 / بحارالانوار ج43 ص12 باب 2 :
از جابر نقل است که گفت: از امام صادق سوال کردم چرا فاطمه الزهرا ، زهرا نامیده شد؟ پس حضرت فرمودند: برای اینکه خداوند عزوجل او را از نور عظمت خود خلق فرمود. پس هنگامیکه آن نور اشراق نمود، آسمانها و زمین را به نور خود روشن نمود و چشمان ملائک در تاریکی فرو رفت و ملائکه برای خداوند به حال سجده افتادند و گفتند ای اله و سید ما ! این نور چیست؟ پس خداوند به سوی ایشان وحی فرستاد که این نور از نور من است که آن را در آسمانم ساکن کردم، آنرا از عظمتم خلق نمودم و از صلب نبیی از انبیائم ـ که او را بر جمیع انبیائم فضیلت دادم و در درجات بالاتری از عوالم قرار دادم ـ خارج می کنم و از آن نور امامانی را خارج می کنم که به امر من قیام می کنند، به سوی حق من هدایت می کنند و آنها را خلفا، و مجاری خود در زمینم قرار می دهم، بعد از پایان وحی ام.
بحارالانوار ج : 43 ص : 18 باب 2
سلمان فارسی گفت: هنگامیکه عباس بن عبدالمطلب به مسجد داخل شد، نزد نبی (ص) نشسته بودم. او سلام کرد و نبی (ص) پاسخ داد و مرحبا فرمود. عباس بن عبدالمطلب عرضه داشت: یا رسول الله ! خداوند، اهل بیت علی بن ابیطالب و معادن واحده را به چه چیز بر ما فضیلت بخشید؟ حضرت فرمودند: ای عمو! حالا به تو خبر می دهم. همانا خداوند، من و علی را خلق نمود در حالیکه نه آسمانی بود و نه زمینی و نه بهشتی و نه آتشی و نه لوحی و نه قلمی. پس هنگامیکه خداوند عزوجل، اراده به شروع خلقت ما نمود، به کلمه ای تکلم فرمود، پس آن کلمه نور شد. بعد به کلمه دومی تکلم نمود، پس آن کلمه روح شد. پس در آنچه بین کلمه و روح بود به هم آمیخت و آندو را به اعتدال در آورد. پس من و علی را از آندو خلق نمود. سپس از نور من نور عرش را شکافت، پس من برتر از عرش هستم. سپس از نور علی، نور آسمانها را شکافت، پس علی از آسمانها برتر است. سپس از نور حسن، نور خورشید را شکافت و از نور حسین، نور ماه را، پس حسنین از خورشید و ماه برترند. و ملائک، خداوند تعالی را تسبیح می کردند و در تسبیح شان می گفتند سبوح قدوس از انواری که بسیار گرامیند نزد خداوند تعالی پس هنگامیکه خداوند تعالی اراده کرد که ملائک را امتحان کند، ابری از تاریکی بر ایشان فرستاد. نه اولین ملک، آخرین ملک را می دید و نه آخرین ملک، اولین را. پس ملائکه گفتند: ای اله و سید ما! از زمانی که ما را آفریدی، چیزی مثل آنچه که در آن هستیم ندیدیم. پس به حق این انوار از تو می خواهیم که حتما اینها را از ما برداری. پس خداوند عزوجل فرمود: به عزت و جلالم سوگند که چنین کنم. پس نور فاطمه الزهرا را خلق کرد که در آن روز همچون قندیل و آویخته شده در گوشه عرش بود. پس آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه به آن نور روشن شدند. برای این است که او فاطمه الزهرا نامیده شد. و ملائکه تسبیح و تقدیس خدا می کردند پس خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند که هر آینه ثواب تسبیح و تقدیس شما تا روز قیامت را برای محبین این زن و محبین پدرش و همسرش و فرزندانش قرار می دهم. سلمان گفت : عباس خارج شد و علی بن ابیطالب او را ملاقات نمود. پس او را به سینه اش چسباند و مابین دو چشمش را بوسید و عرضه داشت پدرم فدای عترت اهل بیت مصطفی.
کمالالدین ج 1 ص 13]
کردند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ، گفتند که خدایا آیا در زمین کسی را می خواهی خلق کنی که فساد کند و خونریزی بپا کند در حالی که ما تورا تسبیح و تقدیس می کنیم. به آنها خطاب رسید که إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ، یعنی من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
حدیث دوم را از کتاب البکاء صفحة 155 نقل می کنم. این حدیث در جلد 25 بحار، صفحة 5، حدیث 8 و جلد 43 بحار صفحة 52 آمده است، در کتاب فاطمه (س) نوشتة آقای رحمانی همدانی صفحة 76 حدیث 11 و صفحة 82 و صفحة 181 هم آمده است، در این حدیث آمده است که جبرئیل (ع) آدم و حوا را در بهشت به فرمان خداوند متعال حرکت داد و با یکدیگر داخل قصری شدند، آدم (ع) دید یک تخت بلند بالایی در آن قصر وجود دارد و یک خانمی در کمال حُسن بر فراز آن تخت نشسته است، آن خانم تاجی بر سرش است، گردنبندی بر گلویش است و دو گوشواره هم دارد، و در زیر قبه ای از نور نشسته است، متعجب می شود، می گوید: جبرئیل این خانم کیست و این ماجرا چیست؟ جبرئیل (ع) از جانب خداوند متعال جواب می دهد که این شخص فاطمة زهرا(س) دختر پیغمبر آخر الزمان محمد مصطفی(ص) است. آدم عرض می کند که آن تاجی که بر سر ایشان است و گردنبند و دو گوشواره ای که به گوشهای ایشان است، آنها چیست؟ از جانب خداوند متعال گفته می شود که "تاج،" اشاره به پدر بزرگوار ایشان است و "گردنبند،" شوهر ایشان علی ابن ابی طالب(ع) و "دو گوشواره،" حسن و حسین دو فرزندان او هستند، سپس آدم(ع) نگاه می کند و پنج نور می بیند که بر روی نور اول نوشته شده است "انا المحمود و هذا محمد،" بر نور دوم نوشته شده است "انا الاعلی و هذا علی ابن ابی طالب"، بر نور سوم نوشته شده است "انا الفاطر و هذه فاطمه الزهرا،" بر نور چهارم نوشته شده بود "انا المحسن و هذا الحسن،" بر نور پنجم نوشته شده بود "منا الاحسان و هذا الحسین المقتول،" در اینجا آدم(ع) برای بار اول با ماجرای شهادت امام حسین(ع) آشنا شد، ولی ملائک بار دومی بود که ماجرا را متوجه می شدن« ابن مغازلى به سند خود از «حسن بصرى» روایت کرده که گفت: از ابو الحسن على (علیه السلام) از آیه: «کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» سؤال کردم گفت: پیامبر به منفرمود: مراد از «مشکاة» فاطمه (علیها السلام) است و مراد از «المصباح» حسن و حسیناند «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» (زجاجه یعنى ستاره درخشنده) فاطمه از زنان عالم ستاره درخشانى بود «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» مراد از «شجره مبارکه» ابراهیم است «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» یعنى نه یهودى و نه نصرانى است «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یعنى نزدیک است علم از وجود فاطمه به سخن آید لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ، نُورٌ عَلى نُورٍ اگر چه به او نرسد آتش «نُورٌ عَلى نُورٍ» یعنى از نسل فاطمه امامانى است که یکى بعد از دیگرى به وجود مىآیند، «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» گفت: خداوند هدایت مىکند به ولایت ما (ولایت آل محمد) هر که را بخواهد.»
«نتیجه ای که متوان گرفت این است ما از فاطمه الزهرا س یاد میکنیم از اصل خود یاد کرده ایم وتا زمانیکه من خود را از او جدا میکنم وبه دیگران منتسب میکنم چگونه میخواهیم با او ارتباط برقرا ر کنیم یاید یک وجهی از او را نسبت بخودت مطرح کنی که نیاز خود را به آن برسانی مثل اینکه او لیلة القدر است ویا او کوثر است من به لیلة القدر وبه کوثر به عنوان خیر کثیر نیاز دارم او مادر همه عالم است نور او منشائ همه وجود است خانه او انچنانکه در قران مطرح میکند فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها یکه از خانه هائی است که خداوند اجازه داده در آن عبادت شود ان خانه خانه زهراست اگر من پرتوی از نور او هستم وان نور به صورت فطرت در من قرار داده شده پس چرا چنین رفتار میکنیم چه چیز مانع شده که من نمیتوانم نور او را در خودم احساس کنم واز آن تغذیه نمایم شب دفن حضرت را فراموش نکنید که متاسفانه ما اکثرا انقدر که به زمان شهادت توجه داریم به شب
دفن این لیله القدر دقت نداریم مگر ناینکه ما در شب قدر احیا میگیریم وشب زنداری میکنیم پس چرا به زهرا س ان شب را احیا نمیگیریم احتمال نمی دهیم شاید در این شب پیش نویس سرنوشت ما بدست خانم زهرا نوشته شود ....»
ما در جایى منزل کردهایم، که از محل سکونت ستمگران دور است و این هم بعلتى است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانى که دولت دنیا از آن فاسقان میباشد در این دیده است، ولى در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهیم و چیزى از آن بر ما پوشیده نمیماند.
ما از لغزشهائى که از بعضى شیعیان سرمیزند از وقتى که بسیارى از آنها میل ببعضى از کارهاى ناشایستهاى نمودهاند که نیکان گذشته از آنها احتراز مینمودند و پیمانى که از آنها براى توجه بخداوند و دورى از زشتىها گرفته شده و آن را پشت سر انداختهاند اطلاع داریم. گویا آنها نمیدانند که ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتارى بشمار و مىآورد و دشمنان شما، شما را از میان میبردند.
تقوى پیشه سازید و بما اعتماد کنید و چاره این فتنه و امتحان را که بشما رو آورده است از ما بخواهید. امتحانى که هر کس مرگش رسیده باشد، در آن نابود مىگردد و آن کس که به آرزوى خود رسیده باشد از ورطه آن بسلامت میرود آن فتنه و امتحان علامت حرکت ما و امتیاز شما در برابر اطاعت و نافرمانى ماست. خداوند هم نور خود را کامل مىگرداند هر چند مشرکان نخواهند.خود را از دشمنان نگاهدارید و از افروختن آتش جاهلیت بپرهیزید. هر مردى از شما باید بآنچه که بوسیله دوستى ما بآن تقرب میجست عمل کند. و از آنچه مقام او را پست میگرداند و خوش آیند ما نیست اجتناب نماید زیرا خداوند بطور ناگهانى انسان را برانگیخته میکند؛ آنهم در وقتى که تو به سودى بحال او ندارد و پشیمانى او را از کیفر ما نجات نمیدهد. خداوند تو را برشد و کمال الهام بخشد و با لطف خود برحمت واسعه خود توفیق دهد «
مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توقیعى که بافتخار شیخ مفید صادر گشت ،ص :1246
به نقل از وبلاگhttp://m12s14.parsiblog.com
ه گل فروشی رفته و سفارش یک دسته گل طبیعی دادم.
گلفروش گفت: گلهایت را انتخاب کن تا برایت بیارایم.
اندکی وارسی کردم گلهای زیبا را، انتخابش سخت بود، همه خوش رنگ و معطر بودند...
در میان اینهمه گل، گل نرگس را ندیدم. پرسیدم گل نرگسهایتان کجاست؟
پاسخ داد: نرگس نداریم.
پرسیدم: گل نرگس کجا میتوانم پیدا کنم؟
گفت: شاید هیچ کجا. الان فصل گل نرگس نیست، اگر هم باشد خیلی کم است... به سختی می توان یافت.
- خب جایی سراغ دارید؟ بروم آنجا.
- نه، گل نرگس در فصل گرما کمیاب است.
- چرا؟
- گل نرگس زمستان می روید و آن زمان وفور دارد.
کمی سردرگم شدم، باز سوال کردم: چرا نمی آورید؟
- بیاوریم که چه؟ در بهار و تابستان مشتری ندارد.
- خب پس من چه هستم؟ مشتری ام دیگر. یعنی کسی پیدا نمی شود مثل من گل نرگس بخواهد؟
سری تکان داد به نشانه افسوس و پاسخ گفت:
آنهنگامی که ما نرگس داشتیم و آنقدر ماند بر روی دستمان تا اینکه پژمرده شد کجا بودی؟ برو زمستان بیا، برایت دسته دسته گل نرگس بیاورم.
گل نرگس؛ تو هماره برایم چیز دیگری بوده ای...
عطرت با تمام گلها متفاوت است...
چرا نمی آیی؟
شاید بهار است، اما این بهار از زمستان سوزناکتراست...
زمستان از این سردتر می خواهی؟
شاید دیر فهمیده ام فقدانت را، اما حال که هجرانت دارد می سوزاندم باید چه کنم؟
تا کی باید منتظر بمانم تا شمیم یاس و نرگس در فضا بپیچد و آوای دلنشین «الا یا اهل العالم انا بقیه الله»...
خورشید غیبت، آفتابا در افول است...
ای سوره آخر بیا وقت نزول است...
این آسمان بی تو ندارد آفتابی...
ترسم نباشم روزگاری که بتابی...
ای دست معمار بزرگ آفرینش...
بس نیست آیا این همه خانه خرابی؟
آقا بیا تا که نگویند این جماعت...
افسانه ای افتاده در کنج کتابی...
تو کیستی؟ نوری، سوار مرکب باد...
من کیستم؟ گرد و غباری بر رکابی...
لیلی تو، من مجنون، تو یوسف، من زلیخا
تو چشمه، من تشنه، تو آبی، من سرابی
منبع: رضایی ,وبلاگ http://mohaqeq.parsiblog.com/
بخشى از خطبه زهرا (سلام الله علیها)
حضـرت زهـرا(سلام الله علیها) در آن سخنزانـى معروفـش در مسجـد فـرمـود:
خـداونـد ایمـان را بـراى تطهیـر شمـا از شـرک قـرار داد،و نماز را براى پاک شدن شما از تکبر،و زکـات را بـراى پـاک کـردن جـان و افزونـى رزقتان،و روزه را براى تثبیت اخلاص،و حج را براى قوت بخشیدن دین ،و عدل را براى پیراستن دلها،و اطاعت ما را براى نظم یافتن ملت،
و امـامت مـا را بـراى در امـان مـانـدن از تفرقه،و جهاد را براى عزت اسلام،و صبر را براى کمک در استحقاق مزد،و امـر به معروف را بـراى مصلحت و منـافع همگـانـى ،و نیکـى کـردن به پـدر و مـادر را سپـر نگهدارى از خشـم ،و صله ارحام را وسیله ازدیاد نفرات،
و قصاص را وسیله حفظ خون ها،و وفـاى به نذر را بـراى در معرض مغفـرت قـرار گـرفتـن ،و به انـدازه دادن تـرازو و پیمـانه را بـراى تغییـر خـوى کـم فـروشـى،و نهى از شـرابخـوارى را بـراى پـاکیزگـى از پلیـدى ،و دورى از تهمت را بـراى محفـوظ مـاندن از لعنت،
و تـرک سـرقت را بـراى الزام به پـاکـدامنى ،و شـرک را حـرام کـرد بـراى اخلاص به پـروردگـارى او ،بنابـرایـن ، از خـدا آن گـونه که شایسته است بتـرسید و نمیرید، مگر آن که مسلمان باشید،و خـدارا در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت کنید،زیرا که "از بندگانـش ، فقط آگاهان، از خـدا مـى ترسند. سـوره فاطر آیه28 احتجاج طبرسى ، ص 99، چاپ به نقل از وبلاگ http://shaygan.parsiblog.com/
خودش را به خانه فاطمه رساند. چشمانش را به چهره بانوی مهربانش دوخت. هربار که نگاهش می کرد، غم سنگینی سینه اش را می فشرد. بانو چشمانش را گشود و فرمود:
ـ اسماء! آبی بیاور تا وضو سازم.
آب که حاضر شد؛ بانو به آرامی وضو گرفت. سپس خودش را خوشبو ساخت، در حالی که جامه نوین را بر تن می کرد، فرمود:
ـ اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم، چهل درهم کافور بهشتی آورد. حضرت آن را سه قسمت کرد. یک حصّه آن را برای خودش نگهداشت و یک بخش آن را برای من و حصّه سوم را برای علی علیه السلام . آن را بیاور تا مرا با آن حنوط کنند.
بار دیگر به چهره نورانی بانویش چشم دوخت. دلش می خواست بنشیند و مدتها نگاهش کند. به فکر فرو رفت. از خودش پرسید: بانو، کافور را برای چه می خواهد؟ همچنان در اندیشه فرو رفته بود. کم کم دلش به لرزه آمد. قدمهایش سست شد. حرفهای فاطمه علیهاالسلام بوی خداحافظی داشت. بانو خبر از یک پرواز می داد. پروازی تا بی نهایت.
همه چیز را فهمیده بود، سرش را پایین انداخت. بغضش را فرو خورد. دلش نمی خواست بانوی مهربانش به ناراحتی او پی ببرد. می دانست که دل بانو، غصه های زیادی دارد؛ غصه هایی که بعد از رفتن پدر بزرگوارش در دل سوزانش جای خوش کرده بودند. خودش را به بسته کافور رساند. دستهای لرزانش را جلو برد و آن را برداشت. لحظه ای بعد خودش را به بانو رساند. فاطمه علیهاالسلام با دیدن بسته کافور به سخن آمد:
ـ آن را نزدیک سرم بگذار.
بسته کافور را بالای سر زهرا علیهاالسلام گذاشت. پرده ای از اشک، جلوی چشمانش را گرفته بود. بانویش را می دید که پاهایش را به سمت قبله نهاده، خوابیده است. و در حالی که جامه اش را بر رویش می کشید، فرمود:
ـ ای اسماء! ساعتی صبر کن، آنگاه مرا صدا کن؛ اگر جوابت را ندادم، علی علیه السلام را خبر کن، بدانکه من به پدرم ملحق شده ام.
حرفهای فاطمه علیهاالسلام که تمام شد، احساس کرد که تیری بر دلش نشست. از جایش بلند شد. نفسش بند آمده بود و داشت خفه اش می کرد. دستش را به آستانه در قلاّب کرد تا بر زمین نیفتد. سینه اش به شدّت می سوخت و او را رنج می داد. دستش را روی قلبش گذاشت، تند تند می تپید. خانه خلوت بود. صدایی نمی آمد. از دیوار فاصله گرفت. خانه به دور سرش می چرخید. دستهایش را روی سرش گذاشت. نشست؛ فضای غم آلود خانه برایش عذاب آور و دردناک بود. طاقت پرپر شدن فرشته زندگی اش را نداشت. دلش می خواست فریاد بزند؛ ولی بغضی که در گلویش ایجاد شده بود، امان نمی داد. لحظه ای سکوت کرد. صدایی نمی آمد. دستهایش را به زمین گذاشت، به زحمت بلند شد. قدمهایش می لرزید. نگاهش را به اطراف چرخاند. صدای بغض آلود و گرفته اش سکوت خانه را شکست:
ـ ای دختر مصطفی! ای دختر بهترین فرزندان آدم! ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته است! ای دختر کسی که در شب معراج به مرتبه «قاب و قوسین او ادنی» رسیده است...!
لحظه ها به کندی می گذشت، سیلاب اشک صورتش را در برگرفته بود. رنگ چهره اش تغییر کرده بود. زانوهایش به لرزه افتاده بودند. نشست، دستهای لرزانش را به سوی جامه دراز کرد و آن را از روی بانویش کنار زد. احساس کرد که آسمان بر سرش فروریخته و زمین در زیر پایش به لرزه آمده است. فهمید که بانوی بزرگوارش او را در عالم غریبی تنها گذاشته است. سرش داغ شده بود. دستهایش را از هم گشود. دردمندانه بانویش را در بغل گرفت. لبهایش را به چهره ارغوانی و کبود شده بانویش نزدیک کرد و بوسه باران نمود.
هنوز فاطمه را در آغوش داشت. صدای درِ خانه توجه اش را جلب کرد. بی اختیار چشمانش را بست. لحظه ای به فکر فرو رفت. از خودش پرسید:
ـ اگر حسنین از مادرشان بپرسند، چه بگویم؟!
سرش را به سوی حسنین علیهماالسلام برگرداند! آنها به خانه وارد شده بودند. با دیدن بستر مادر، مضطربانه، سکوت سنگین خانه را شکستند:
ـ ای اسماء! چرا در این وقت، مادر ما به خواب رفته است؟
سرش را پایین انداخت، هنوز گلویش می سوخت. صدایش به زحمت بلند شد:
ـ مادرِ شما!....
جمله اش قطع شده، نگاه غمبارش به زمین دوخته شد. طاقت تماشای چهره های محزون میوه های دل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم را نداشت. نه تنها با پرواز یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، آنها یتیم شده بودند که او نیز تنهای تنها شده بود.
منتهی الآمال، ج 1، ص 262 و 263.
وبه نقل از وبلاگ فاطمه (سلام الله علیها) http://www.yas-e-nabi.blogfa.com/
حوریهای نشسته در انبوه شعلهها
دوروبرش زبانه کشد کید و کینهها
آیات هل اتاست گرفتار موج درد
آیات کوثر است به طوفان غصهها
شد ازدحام و کوچه پر از مرد جنگی است
بلوا به پا شدهاست در آماج فتنهها
پیچیده در هیایوی فریاد ناکسان
از مادر بهشتیمان بانگ نالهها
اما هنوز سد نشکستهاست پشت در
دشمن هنوز پشت در است و به کوچهها
ناگه میان شعله صدایی شنیده شد
اول لگد زدند و پیاش تازیانهها
در باشتاب میرود از راهشان کنار
بیچاره مادرم چه کند با شرارهها
دهلیز تنگ خانه که شد معبر هجوم
بعدش رسید نوبت سیلی و پنجهها
انگار درد فاطمه دردی زنانه شد
زیرا مدد گرفت ز امداد فضهها
به نقل از وبلاگ کبوتر حرم
http://nhasani.parsiblog.com/
به نظر شما مشکل جنگ نرم در کشور ما چیست؟
آیا درآمریکا ویا غرب سمینار یا جشنواره ای به نام جنگ نرم وتولیدات آن داریم ؟
اگر آنها در جنگ نرم سمینار وکنفرانس ندارند پس چرا اینقدر موفق هستند؟
امکانات چندصد میلیونی و....در جنگ نرمی که کشورمان ایران به آن اخنصاص داده است چه خروجی ومحصولی داشته ؟
تازه با اینکه ما در مقایه با غرب میشه گفت هیچ کاری در عرصه جنگ نرم نکرده ایم اما ببین چه جنگ نرم و براندازی در کشورهای عربی وغربی در حال اتفاق افتادن است!
حالا فکر کنید اگر کار میکردیم چه اتفاقاتی دیگری که نمی افتاد!
ولی فعلا دست ما نیست نه درست میگم؟
البته که نه ............... ما اگر همین کار که به آن علاقه داریم وبه آن عشق می ورزیم درست وعاشقانه انجام بدهیم تمام ایران گلستان می شود ودر این راه، البته نباید از این دست حرفهای ضعیفانه ای که عده ای می گویند که این دزد است وفلانی .....و..... پس نمی شود جامع اصلاح شود پیروی کنیم ...امام حسین(ع) به تنهایی قیام کرد حضرت صدیقه طاهره (س) هم به تنهایی قیام فرمودند والبته که این قیام پس از صد ها سال هر روز پررنگتر میشود...که البته بروز وظهور این امر را در اخبار رسیده از جهان شاهدش هستیم
پس یادمان باشد که جامعه را ما نفرات مستقل از ما تشکیل می دهیم.......
برای سلامتی وتعجیل در امر ظهور صلوات ودعا فراموشتان نشود...
یا علی(ع)
ایالات متحده با ساخت فیلم ترانسفورمرز 3 آماده حمله واقعی به ایران می شود!
وبلاگ ناوشکن جنگ نرم در چند پست پیشینhttp://jamaran110.parsiblog.com/Posts/5/وhttp://jamaran110.parsiblog.com/Posts/14/ از ساخت فیلم هایی حمله کد بندی واستراتژیک در مورد حمله به ایران با نام ترانسفورمرز 1و2 خبرد داد اما بالاخره ایالات متحده با ساخت فیلم نزدیک به 200میلیارد تومان به نام ترانسفورمرز -3 به کارگردانی مایکل بای به وضوح حمله نظامی به ایران را تایید کرد! نکته جالب اینجا است که این فیلم با مدیر فیلمبرداری خودش که یک ایرانی است نظر منتقدین را به خودش جلب کرده است!آقای امیر مکری ناکنون مدیر فیلمبرداری 25 فیلم هالیوودی بوده است واکنون ساکن لس آنجلس می باشد آقای آمبروز هرون منتقدی است که در سایت فیلم دیتیل، درباره ترنسفورمرز 3 می گوید که ارجاع عجیب این فیلم، به سوژه تکراری و دستمالی شده برنامه سلاح های(!) هسته ای ایران، برای من غیرقابل انتظار بود، این کار آنهم با حضور مدیر فیلمبرداری آن، امیر مکری که یک ایرانی است، بیشتر شبیه یک جوک است.
آقای امیر مکری ...... در سمت مدیر فیلمبرداری ترانسفورمرز -3
منتقدی دیگری به نام راجر ایبرت
می گوید: تماشای فیلم جدید مایکل بی، با نام «تغییر شکلدهندگان: نیمه پنهان ماه» یکی از بدترین تجربیاتی بود که من در تمام طول زندگی خود داشته ام!در نقد این فیلم می گوید: یک ساعت انتهایی فیلم تماما نبردی است بین تمام رباط های خوب و بد جهان که البته بنا به دلایلی، تمام آنها به گوشه ای از اتوبان میشیگان – شیکاگو آمده اند تا به طرز غیر قابل باور و نا هنجاری و با صدایی گوش خراش، بر سروکله همدیگر بزنند.
http://www.uploadbaz.com/lr48slfvg552